همشهری

متن مرتبط با «موقع» در سایت همشهری نوشته شده است

تصاویر پخش آژیر بیدار باش در کره شمالی برای حضور به موقع مردم در سر کار

  • آژیر بیدارباش هر روز صبح ساعت ۶:۳۰ در کره شمالی به صدا در می‌آید تا مردم به موقع سر کار بروند. کد خبر 801338 برچسب‌ها پر بیننده‌ترین اخبار ویدئو دیدگاه خوانندگان امروز پر بیننده‌ترین خبر امروز در همین زمینه بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آدم موقع غذا خوردن

  • چگونه آدم باشيم! آدم موقع غذا خوردن کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - طنز > قدیم‌ها غذا چیزی بود که همواره در خطر تمام‌شدن قرار داشت. یک لحظه غفلت سر سفره مساوی بود با هفت، هشت ساعت پشیمانی تا وعده‌ی بعدی. وقتی بچه‌ها مثل مور و ملخ به غذا می‌رسیدند، پدر و مادر باید با گفتمان خشونت (همان چک و لگد خودمان!) آن‌ها را از سفره دور می‌کردند. خب، این‌ها همه، خاطرات دوره‌ي نوجوانی پدر و مادر آدم است. اما امروز خدا را شکر آن‌قدر وفور نعمت است که آدم می‌تواند به پدر و مادرش بگوید که: دارید حال می‌کنید كه با ما زندگی می‌کنید ها! البته فقط باید حواسش باشد که هوای پارک خیلی سرد نباشد! در دوران جدید بعضي از این پدر و مادرها هستند که باید التماس بکنند تا بچه یک لقمه کباب‌برگی، بوقلمونی، شیشلیکی، چیزی بگذارد توی آن بی‌صاحاب مانده (منظور همان دهان است) و آن یک لقمه را کوفت بکند (منظور همان نوش‌جان‌کردن است!) بلکه جان بگیرد و گوشت به تنش بماند. اما این‌طوری اصلاً غذا‌خوردن به آدم نمی‌چسبد. نخوردن غذا تا لحظه‌ي (دور از جان بابا و ننه‌ي آدم) دق‌مرگ‌کردن پدر و مادر و (باز هم دور از جان خود آدم) رو به قبله‌شدن خودش از گرسنگی باید ادامه بیابد. یعنی یک طورهایی تو مایه‌های مرتاض‌های هندی که با سالی یک بادام، (آن هم چند نفر یک بادام!) زنده می‌مانند. اما این همه‌ي ماجرا نیست. مسلم است که همه‌ي آدم‌های دنیا بعضی غذاها را دوست دارند و بعضی‌ها را نه. برای همین وقتی که به مدت 10 روز و 10 شب قیمه و آش و قورمه‌سبزی و حلیم بادمجان و میرزا قاسمی نخوردید، چون دوست ندارید با ورود جناب پیتزا، باید مانند قحطی‌زده‌های سومالی چنان کولی‌بازی دربیاورید که بابا و مامان حتی فرصت خوردن سس تک نفره‌ي سهمشان را هم نداشته باشند. یک چیز دیگر؛ در هنگام غذا‌خوردن تعریف‌کردن خاطره خیلی می‌چسبد. البته این دیگر هنر آدم است که یک‌طوری خاطره‌های بامزه و خنده‌دار تعریف کند که به وقت غذا خوردنش لطمه نخورد و همان موقع پیتزا را بریزد توی خندق بلا! (بابا و مامان شکم آدم را آن‌طوری صدا می‌کنند. آدم که نباید ناراحت بشود.) ای شکم بی‌هنرِ پیچ‌پیچ تا به کی‌ای، فکر پفک،‌ ساندويچ؟! تا به کجا در پی پیتزا روی؟ در پی یک چیپس به هر جا روی؟ در به درِ ژامبون و کالباس‌ تو هی بدو و هی بدو و هی بدو! سیب نخوردی و لواشک به جاش هی بکنی , ...ادامه مطلب

  • آدم موقع شعر خواندن

  • چگونه آدم باشيم! آدم موقع شعر خواندن کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - طنز > عبدالله مقدمی:وقتی معلم ورزش آدم می‌خواند «ز نیرو بود مرد را راستی»، خب قبل از این‌که شعر را بخواند، باید با معلم ادبیات هماهنگ کند که ایشان یک معنی‌یا به‌قول خودش؛ شرح ابیاتی داشته باشد دیگر. یعنی این درست است که ما تا چند سال متوجه نشویم که اصلاً «زنیرو» نیست و «زِ نیرو» است و اين هم یعنی «از نیرو». تازه منظور شاعر از «نیرو» همان ورزش‌کردن خودمان بوده است و ما خبر نداشتیم.  اصلاً آن آقا‌معلم ورزش خبر دارد که ما چه‌قدر با خودمان کلنجار رفتیم؟ آخرش هم نفهمیدیم که «زنیرو» اسم یک جانور است یا یک اسم خارجی است یا یک کلمه‌ي قدیمی فارسی. حالا «زنیرو» که هیچ، «راستی» هم برایمان بی‌معنی بود. یعنی مرد و راستی بی‌ربط بودند. بعدش هم که یک کم عقلمان را ریختیم روی هم گفتیم که لابد؛ مرد با استفاده از «زنیرو» (که معلوم نیست چیست!) راست می‌گوید! خواهش می‌کنم نخندید با توجه به سن کم و امکانات محدودمان، خیلی هم بد نبودیم! حالا همه‌ي این‌ها به کنار، وقتی که یک روز با اعتماد به نفس کامل شعر را خواندیم و بابایمان اولش یک آفرین به ما گفت، کلی خوش‌خوشانمان شد. اما بعدش باباجانمان بهمان گفت که «خب، معنی شعر را هم بگو پسرم.» وقتی معنی را گفتیم حتی کلاغ‌های روی آنتن تلویزیون هم به ما خندیدند. بابایمان را که آمبولانس برد، اما پیرمرد صاحب‌خانه عمرش به دنیا نبود و به‌خاطر نبودن قرص قلبش، آن‌قدر خندید كه سکته کرد و مرد! خب ما که تقصیر نداریم. مگر ما در زمان فردوسی زندگی می‌کنیم؟ اصلاً همان آقای فردوسی بیاید ما دو تا سؤال پلی‌استیشنی ازش بكنيم، ببینیم بلد است؟! البته فقط این‌ها که نیست. یادمان است زمانی که توی درس ادبیات فارسی درس گلستان سعدی را داشتیم، آقای معلم وقتی می‌خواند «...چون طبل غازی، بلند آواز و میان تهی» یادش رفت که بگوید؛ بچه‌ها! این غازی با آن قاضی فرق دارد. همه‌ي بچه‌های کلاس فکر می‌کردند که قاضی‌های آن موقع طبل داشته‌اند. تازه یکی که خیلی عقلش رسیده بود فکر می‌کرد «غازی» یعنی «یک دانه غاز» طبل دارد. خب چه می‌دانستیم که زمان سعدی به جنگجو می‌گفتند «غازی»! تصويرگري: مجيد صالحي شعر گفتم که خر کند خنده خر کند خنده، بنده شرمنده شعرهایی عجیب و طولانی کلهم شعر بند تنبانی! معنی و لفظ گم شده از بیخ ثبت , ...ادامه مطلب

  • آدم موقع تماشای تلویزیون

  • چگونه آدم باشيم! آدم موقع تماشای تلویزیون کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - طنز > عبدالله مقدمی:به قول بابایمان؛ بر همه واضح و مبرهن است که وقتی تلویزیون کارتون یا سریالی را که آدم خیلی دوست دارد، پخش می‌کند باید بقیه‌ی اعضای خانواده هم آن سریال را خیلی دوست داشته باشند. حتی اگر سریال را 10 بار دیده باشند یا باز هم حتی اگر خود او هم آن را 100بار دیده باشد. یعنی باید آن‌قدر سریال را دوست داشته باشند که هر وقت آدم برگشت و نگاهشان کرد و گفت: «ببین این‌جا چه‌طور می‌شه؟» همه با صدای بلند بگویند: «نه، وااای باورم نمی‌شه!» یا در صحنه‌های خنده‌دار، بلند‌بلند بخندند و بگویند: «وااای ترکیدم از خنده!» خب، اگر پدر و مادر، هرکدامشان این‌کار را نکنند، معلوم است به تربیت نوجوان خودشان بی‌توجهی کرده‌اند. این‌طوری توی ذوق آدم می‌خورد و صددرصد به درسش لطمه‌ می‌خورد! حالا با این صحبت‌ها بهتر است در مورد کنترل تلویزیون اصلاً صحبتی نکنیم. معلوم است، کنترل باید دست آدم باشد دیگر. یعنی یک‌جوری دستش باشد که اصلاً یک جا کنترلی بغل جیبش بدوزد یا حتی بیندازد دور گردنش. به‌هرحال اگر کسی نگاه چپ به کنترل تلویزیون کند، زود به روحیه و درس آدم لطمه می خورد! البته حتماً باید به صدا هم توجه کند. یعنی یک‌جوری صدای تلویزیون زیاد باشد که اگر مجبور شد تا سر کوچه برود و دو تا نان بخرد، ادامه‌ي سریال را از دست ندهد. تازه مگر همسایه‌ها آدم نیستند که سریال به آن خوبی را از دست بدهند. توجه: اگر کسی به شما گفت که همسایه‌تان مریض است، به او بگویید: سریال خوب و آموزنده برای مریض، خوب است! تصويرگري: مجيد صالحي ای یار قشنگ و مهربان، تلویزیون! یک عمر کنار ما بمان، تلویزیون! از درس و کتاب و علم، تو، ما را بس تو خوب‌تری ز آب و نان، تلویزیون! صدبار اگر ز من بپرسی از عشق من می‌گویم که بی‌گمان، تلویزیون! Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آدم موقع درس خواندن

  • چگونه آدم باشيم! آدم موقع درس خواندن کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - یادداشت طنز > عبدالله مقدمی:درس و مشق که ما صدایش می‌کنیم درس و مقش (!) خیلی مهم است. البته خود ما که می‌گوییم خیلی مهم نیست ولی عالم و آدم می‌گویند؛ مهم است. حالا عالم که هیچی ولی وقتی آدم بر اهمیت درس تأکید می‌کند، آدم می‌فهمد که برای آدم‌شدن درس چه‌قدر مهم است. (خودمانیم، چی گفتیم!) پس وقتی که بچه‌ای یا نوجوانی می‌خواهد درس بخواند، همین‌طوری الکی نیست. باید همه‌چیز فراهم باشد. مثلاً آدم تا کی فقط توی تلویزیون ببیند که مامان مردم، موقع درس‌خواندن مردم، آب‌میوه و کیک خوش‌مزه برایش می‌آورد ولی مامان آدم تا دفتر و کتابش پهن می‌شود، با دسته‌ي جاروبرقی سر می‌رسد که چی؟ «جمع کن بند و بساطت رو، می‌خوام جارو بکشم!» خب مادر من! آن جارویی که می‌کشی جارو نیست که، پارو است! پارو می‌کشی روی مخ آدم، همه‌ي تمرکزش به هم می‌ریزد و نمی‌تواند درست درس بخواند و مقش! بنویسد و آخرش سرِ امتحان عین همان موجودِ بی‌آزارِ چهارپای درازگوشِ زحمتکش، توی گِل می‌ماند. مگر شما دوست داری که نوجوانت عین همان چیزی که گفتم بشود؟ دوست نداری دیگر! توجه: همه این‌ها را گفتیم که گفته باشیم. فردا اگر کارنامه دادند از آدم سؤال نکنید که این چه نمره‌هایی است که گرفتی؟ از خودتان سؤال کنید. جوابش را هم به ما برسانید لطفاً! از همه‌ي این‌ها گذشته، مثلاً این یعنی چی که هیچ‌کس برای موفقیت آدم، کمک نمی‌کند؟ خب همه باید کمک کنند. مثلاً وقتی بابای آدم انشایش خوب است، مامان آدم ریاضی‌اش خوب است، داداش آدم فیزیکش خوب است (چون باشگاه بدن‌سازی‌ رفته) چه کاری‌ است که تقسیم کار نکنیم و همه‌ي کارها را آدم بدبخت انجام بدهد؟ تازه همه‌ي این‌ها یک طرف، آخرش هم به‌خاطر یک نمره‌ي کم، همه‌شان بریزند سر آدم که چی؟ که «تو آدم نمی‌شوی!» ای درس، همه بهانه از توست هر جا که روم نشانه از توست هی من ز تو می‌گریزم و باز این آتش من زبانه از توست گر من شده‌ام تک‌آور، ای درس تقصیر در این میانه از توست در لحظه‌ي امتحان، ببین که این گریه‌ي عارفانه از توست تصويرگري: مجيد صالحي Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آدم موقع آدم ‌شدن

  • چگونه آدم باشيم! آدم موقع آدم ‌شدن کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - طنز > عبدالله مقدمی:«آدمی را آدمیت لازم است»آدمی مفتی نمی‌آید به دست حرف خوب و کار خوب و فکر خوب تا نباشد، چیست فرق ما و چوب؟ کاش می‌شد که بیاموزیم ما آدمیت را ز مخلوق خدا خر ندارد هیچ آزاری به ما شر ندارد مثل بعضی آدما! گاو آرام است و ساکت، سر به زیر می‌خورد هر‌چیز پیشش بود، سیر بز اگر چه رند و بازیگوش است کی دل بزهای دیگر را شکست؟ یا شتر یک عمر با صبر و شکیب در بیابان راه پوید بی‌فریب می‌زند سگ‌دو سگ از شب تا سحر آدمی ترسد از او، او از بشر اسب باشد بانجابت، با حیا می‌خورد آرام کاه و یونجه را آدمیت را خدا با جانور در طبیعت یاد داده بر بشر کاش روزی این بشر عاقل شود تا كه خوش‌بختي او كامل شود شر به هم‌نوعان خود کم‌تر دهد خیر بر هم‌نوع خود چون خر دهد تصويرگري: مجيد صالحي چه‌طوری آدم باشیم؟ برای آدم‌شدن راه‌های زیادی هست. می‌شود کتاب بخوانیم و راه‌های آدمیت را یاد بگیریم. مثلاً وقتی می‌خوانیم «آدمی را آدمیت لازم است» خودمان مثل بچه‌ي آدم منظور شاعر را متوجه بشویم و این‌قدر به بابا و مامان و معلم گير ندهیم که حالا جناب شاعر چی گفته؟ چون ممکن است آن‌ها وقت نداشته باشند یا این‌که مصلحت را در آن ببینند که سرشان شلوغ بشود و وقت جواب‌دادن به شما را نداشته باشند!  یا می‌شود «فیلم‌های آدم‌کن» زیاد ببینیم؛ چون تلویزیون زحمت می‌کشد. برای همین بهترین کار این است که حتی اگر فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیون، تکراری، یخ، بی‌مزه و حتی بی‌معنی هم باشد، خودمان از ته و توی برنامه‌ها یک پیامی، آموزشی، چیزی در بیاوریم که موجب ضرر مالي نشود و برود پیِ کارش! از حرف‌ها و نصیحت‌های بزرگ‌ترها هم می‌شود آدم شد. یعنی مثلاً وقتی پدربزرگ آدم دارد برایش خاطره تعریف می‌کند که چه‌طوری در جنگ جهانی اول توانسته تنهایی جلوی ارتش هیتلر بایستد، آدم سریع ندود وسط حرفش و یکهو نگوید که: پدربزرگ! ایران که با آلمان تا حالا جنگ نکرده است. یا نگوید: توی جنگ جهانی اول اصلاً هیتلری وجود نداشته که! یا بدتر از همه، یکهو نگوید: شما در زمان جنگ جهانی اول به دنیا نیامده بودید که! آدم این‌ها را که می‌گوید فکر می‌کند سواد تاریخی‌اش را به بزرگ‌ترها نشان می‌دهد. غافل از این‌که بزرگ‌ترها خودشان این‌کاره‌اند و می‌خواهند آمادگی درسی آدم را بس, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها